به وبلاگ کویر تک ستاره خور خوش آمديد

عضويت در وبلاگ
منوي اصلي
صفحه نخست
پست الکترونيک
آرشيو مطالب
فهرست مطالب وبلاگ
پروفایل
موضوعات
اس ام اس عاشقانه
اس ام اس جوک
اس ام اس رحلت حضرت محمد(ص)
اس ام اس شهادت امام رضا(ع)
ضرب المثل
مناسبات
داستان
حدیث
اس ام اس بوسه
اس ام اس زمستونی
غزلیات حافظ
اس ام اس تبریک تولد
اس ام اس فلسفی
اس ام اس اربعین
اس ام اس با موضوع خداوند
اس ام اس تبریک ولادت امام موسی کاظم
اس ام اس آموزنده
اس ام اس سربازی
اس ام اس سرکاری
محرم
اس ام اس های تبریک کریسمس
اس ام اس یلدا
شعر
امام حسین (ع)
امام زمان
اس ام اس ماه محرم و عزاداری امام حسین (ع)
اس ام اس عید غدیر خم
اس ام اس مخصوص امام زمان و روز جمعه
عکس خور
اس ام اس ضد حال
اس ام اس دلتنگی
اس ام اس دوست دارم
اس ام اس تبریک عید نوروز
اس ام اس چهار شنبه سوری
اس ام اس سیزده بدر
اس ام اس شهادت حضرت فاطمه(س)
اس ام اس شب بخیر
اس ام اس خداحافظی و جدایی
اس ام اس روز معلم
اس ام اس شب امتحان
اس ام اس روز مادر
اس ام اس تبریک سالگرد ازدواج
اس ام اس روز مرد
اضافات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 497
بازدید کل : 91758
تعداد مطالب : 276
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1

آخرین مطالب
طراح قالب

Template By: NazTarin.Com

تبلیغات

داستان بخت بیدار


 
داستان بخت بیدار
روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می كرد كه همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میكرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد.
پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگری توانا برود.
او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: "ای مرد كجا می روی؟"
مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"
گرگ گفت : "میشود از او بپرسی كه چرا من هر روز گرفتار سر دردهای وحشتناك می شوم؟"
مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.
او رفت و رفت تا به مزرعه ای وسیع رسید كه دهقانانی بسیار در آن سخت كار می كردند.
یكی از كشاورزها جلو آمد و گفت : "ای مرد كجا می روی ؟"
مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"
كشاورز گفت : "می شود از او بپرسی كه چرا پدرم وصیت كرده است من این زمین را از دست ندهم زیرا ثروتی بسیار در انتظارم خواهد بود، در صورتی كه در این زمین هیچ گیاهی رشد نمیكند و حاصل زحمات من بعد از پنج سال سرخوردگی و بدهكاری است ؟"
مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.
او رفت و رفت تا به شهری رسید كه مردم آن همگی در هیئت نظامیان بودند و گویا همیشه آماده برای جنگ.
شاه آن شهر او را خواست و پرسید : "ای مرد به كجا می روی ؟"
مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"
شاه گفت : " آیا می شود از او بپرسی كه چرا من همیشه در وحشت دشمنان بسر می برم و ترس از دست دادن تاج و تختم را دارم، با ثروت بسیار و سربازان شجاع تاكنون در هیچ جنگی پیروز نگردیده ام ؟"
مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.
پس از راهپیمایی بسیار بالاخره جادوگری را كه در پی اش راه ها پیموده بود را یافت و ماجراهای سفر را برایش تعریف كرد.
جادوگر بر چهره مرد مدتی نگریست سپس رازها را با وی در میان گذاشت و گفت : "از امروز بخت تو بیدار شده است برو و از آن لذت ببر!"
و مرد با بختی بیدار باز گشت...
به شاه شهر نظامیان گفت : "تو رازی داری كه وحشت برملا شدنش آزارت می دهد، با مردم خود یك رنگ نبوده ای، در هیچ جنگی شركت نمی كنی، از جنگیدن هیچ نمی دانی، زیرا تو یك زن هستی و چون مردم تو زنان را به پادشاهی نمی شناسند، ترس از دست دادن قدرت تو را می آزارد.
و اما چاره كار تو ازدواج است، تو باید با مردی ازدواج كنی تا تو را غمخوار باشد و همراز، مردی كه در جنگ ها فرماندهی كند و بر دشمنانت بدون احساس ترس بتازد."
شاه اندیشید و سپس گفت : "حالا كه تو راز مرا و نیاز مرا دانستی با من ازدواج كن تا با هم كشوری آباد بسازیم."
مرد خنده ای كرد و گفت : "بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر تو نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!"
و رفت...
به دهقان گفت : "وصیت پدرت درست بوده است، شما باید در زیر زمین بدنبال ثروت باشی نه بر روی آن، در زیر این زمین گنجی نهفته است، كه با وجود آن نه تنها تو كه خاندانت تا هفت پشت ثروتمند خواهند زیست."
كشاورز گفت: "پس اگر چنین است تو را هم از این گنج نصیبی است، بیا باهم شریك شویم كه نصف این گنج از آن تو می باشد."
مرد خنده ای كرد و گفت : "بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر گنج نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!"
و رفت...
سپس به گرگ رسید و تمام ماجرا را برایش تعریف كرد و سپس گفت: "سردردهای تو از یكنواختی خوراك است اگر بتوانی مغز یك انسان كودن و تهی مغز را بخوری دیگر سر درد نخواهی داشت!"
شما اگر جای گرگ بودید چكار می كردید ؟
بله. درست است! گرگ هم همان كاری را كرد كه شاید شما هم می كردید، مرد بیدار بخت قصه ی ما را به جرم غفلت از بخت بیدارش درید و مغز او را خورد

[+] نوشته شده توسط محمود ز در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, در ساعت 11:54 | |
داستان عشق جوان به دختر

عشق جوان به دختر 
جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد.
 
جوان به امید رسیدن به معشوق ، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت .
 
روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد ، احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست . در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند . جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد .
عشق جوان به دختر 
جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد.
 
جوان به امید رسیدن به معشوق ، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت .
 
روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد ، احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست . در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند . جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد .
 
همین که پادشاه از آن مکان دور شد ، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نا معلوم رفت . ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند . بعد از مدتها جستجو او را یافت . گفت: (( تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی ، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست ، از آن فرار کردی؟ ))
 
جوان گفت: (( اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود ، پادشاهی را به در خانه ام آورد ، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانهء خویش نبینم؟ ))

[+] نوشته شده توسط محمود ز در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, در ساعت 11:53 | |
ترکیب بند معروف محتشم کاشانی در رثای حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و شهیدان کربلا

قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال: تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ. «بحارالأنوار، ج 72، ص 65، ح 3» امام محمد تقی جواد الائمه - علیه السلام - فرمود: مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظی از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت كسی كه او را نصیحت نماید. ************************************************************* پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) : وقتی كسی كه به خواستگاری می آید و اخلاق و دین اش مایه رضایت است به او زن دهید كه اگر چنین نكنید ، فتنه و فساد زمین را پر خواهد كرد (نهج الفصاحه ، ح247) ************************************************************* پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) : بهترین ازدواجها ها آن است كه آسان تر انجام گیرد . (نهج الفصاحه ، ح248)

[+] نوشته شده توسط محمود ز در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, در ساعت 11:52 | |
حدیث

قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُّجارِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبْيدِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةٌ الْأحْرارِ، وَ هِيَ أفْضَلُ الْعِبادَةِ.

«بحارالأنوار، ج 75، ص 117، ح 5»

امام حسين - عليه السلام - فرمود: همانا عدّه اي خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوي بهشت عبادت مي كنند كه آن يك معامله و تجارت خواهد بود و عدّه اي ديگر از روي ترس خداوند را عبادت و ستايش مي كنند كه همانند عبادت و اطاعت نوكر از ارباب باشد و طائفه اي هم به عنوان شكر و سپاس از روي معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستايش مي نمايند; و اين نوع، عبادت آزادگان است كه بهترين عبادات مي باشد.


[+] نوشته شده توسط محمود ز در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, در ساعت 11:51 | |
داستان چاره بلا

چاره بلا
علاّمه بزرگوار حضرت آقای شیخ حسن فرید گلپایگانی از علمای تهران نقل فرمود از استاد خود مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی (اعلی اللّه مقامه) كه فرمودند: اوقاتیكه در سامرّاء مشغول تحصیل علوم دینی بودم وقتی اهالی سامرّا به بیماریهای وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عدّه ای می مردند روزی در منزل استادم مرحوم سیّد محمّد فشاركی (رض) جمعی از اهل علم بودند. ناگاه مرحوم آقای میرزا محمدتقی شیرازی كه در مقام علمی مانند مرحوم آقای فشاركی بود تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند. مرحوم میرزا فرمود: اگر من حكمی بكنم آیا لازم است انجام شود یا خیر؟ همه اهل مجلس تصدیق نمودند كه : بلی !
سپس فرمود: من حكم می كنم كه شیعیان ساكن سامرّاء تا ده روز همگی مشغول خواندن زیارت عاشوار شوند و ثواب آنرا هدیه روح شریف نرجس خاتون ، والده ماجده حضرت آقا حجه ابن الحسن (روحی و ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) بنمایند تا این بلا از آنان دور شود. اهل مجلس این حكم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. از فردا مرگ و میر شیعیان متوقّف شد و هر روز عدّه ای از غیر شیعیان می مردند بطوریكه این موضوع بر همگان آشكار گردید. برخی از غیر شیعیان از آشنایان شیعه خود می پرسیدند:
علّت اینكه دیگر از شما كسی تلف نمی شود چیست ؟ پاسخ شنیدند: راز این موضوع در خواندن زیارت عاشورا توسّط ما می باشد. با این جواب آنان نیز مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند بلا از آنها نیز برطرف گردید! جناب آقای فرید فرمودند:وقتی گرفتاری سختی برایم پیش آمد فرمایش آن مرحوم بیادم آمد. از روز اوّل ماه محرّم سرگرم زیارت عاشورا شدم . روز هشتم بطور خارق العاده برایم فرج حاصل شد. شكّی نیست كه مقام میرزای شیرازی از این بالاتر است كه پیش خود چیزی بگوید و چون این توسّل یعنی خواندن زیارت عاشورا تا ده روز در روایتی از معصومین علیها السلام نرسیده است شاید آن بزرگوار به وسیله رؤ یای صادقه یا مكاشفه یا مشاهده امام (عج) چنین دستوری داده بود كه مؤ ثر هم واقع شد. مرحوم حاج شیخ محمّدباقر شیخ ‌الاسلام نقل نمود كه : مرحوم میرزای شیرازی در كربلا و در ایّام عاشورا در خانه اش روضه خوانی بود و در روز عاشورا به اتّفاق طلاّب و علماء به حرم حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام و حضرت اباالفضل العبّاس علیه السلام می رفتند و عزاداری می نمودند. عادت میرزا این بود كه هر روز در حجره خود زیارت عاشورا می خواند. سپس پائین می آمد و در مجلس عزا شركت می كرد. روزی خودم حاضر بودم كه ناگاه دیدم میرزا در زمانی زودتر از موقعی كه باید می آمدند با حالتی غیر عادّی و پریشان و نالان از پلّه های حجره بزیر آمد و داخل مجلس شد در حالی كه می فرمود: امروز باید از مصیبت عطش حضرت سیّدالشهداء علیه السلام بگویید و عزاداری كنید. تمام اهل مجلس منقلب شدند و بعضی از خود بی خود شدند. آنگاه با همان حالت به اتّفاق میرزا به صحن شریف و حرم مقدّس امام حسین علیه السلام مشرّف شدیم . گویا ماءمور به این تذكّر شده بود. خلاصه هر كس زیارت عاشوار را یك روز یا ده روز یا چهل روز به قصد توسّل به آقا امام حسین علیه السلام (نه به قصد ورود از معصوم) بخواند حتماً صحیح و مؤ ثر خواهد بود و اشخاص بیشماری به این وسیله به مقاصد مهم خود رسیده اند. مرحوم میرا محمدتقی شیرازی در سال یكهزار و سیصد و سی و هشت در كربلا وفات یافت و در جنوب شرقی صحن شریف مولا و اربابش مدفون گردید.
داستانهايي از علما / علي رضا حاتمي

[+] نوشته شده توسط محمود ز در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, در ساعت 11:50 | |
داستان سخن گفتن نوزاد

سخن گفتن نوزاد
صفوان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: دو نفر مرد، همراه یك زن و یك نوزاد نزاعی داشتند، بحضور امام حسین (علیه السلام) آمدند. مرد اول گفت : زن مال من است (در نتیجه بچه نیز مال من است). مرد دوم گفت : این فرزند مال من است . امام حسین (علیه السلام) به مرد اول فرمود: بنشین ، او نشست . آنگاه امام رو به زن كرد و فرمود: راست بگو قبل از آنكه پرده ها بالا رود. زن گفت : این مرد كه نشسته همسر من است و فرزند مال او است اما این مرد ایستاده را نمی شناسم . امام (علیه السلام) به بچه شیرخوار رو كرد و فرمود: به اذن خدا سخن بگو و خود را معرفی كن . نوزاد با زبان گویا گفت : پدر من نه این مرد است نه آن مرد، بلكه پدر من چوپان فلان طایفه می باشد. به این ترتیب روشن شد كه آن دو مرد هر دو در ادعای خود در مورد اینكه بچه مال آن ها است دروغ می گفتند.
داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي

[+] نوشته شده توسط محمود ز در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, در ساعت 11:48 | |
داستان عزم شهادت

عزم شهادت
حسین علیه السلام در آخر ماه رجب كه اوایل حكومت یزید بود برای امتناع از بیعت از مدینه خارج شد و چون مكّه را حرم امن آلهی می داند و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مردم مسلمان ، احترام بیشتری برای آنجا قائل هستند و دستگاه حكومت هم مجبور است نسبت به مكّه احترام بهتری می داند بلكه برای اینكه مكّه را مركز اجتماع بیشتری می یابد. زیرا: در ماه رجب و شعبان كه ایام عمره است مردم از اطراف و اكناف به می ایند و بهتر می توان مردم را ارشاد كرد و آگاهی داد. بعد هم موسم حجّ فرا میرسد كه فرصت مناسبتری برای تبلیغ است . بعد از حدود دو ماه توقف در مكّه نامه های مردم كوفه می رسد. و این در حالی است كه امام (ع) دریافته است كه اگر در ایام حجّ در مكه بماند ممكن است در همان حال احرام كه قاعدتا كسی مسلح نیست ، مامورین مسلح بنی امیه خون او را بریزند هتك خانه كعبه شود، هتك خانه كعبه شود هتك حجّ و هتك اسلام شود، هم فرزند پیغمبر در حریم خانه خدا كشته شود و هم خونش هدر رود. بعد شایع كنند كه حسین بن علی با فلان شخص ، اختلافی داشت و او حضرت را كشت و قاتل هم خودش را مخفی كرد، در نتیجه خون امام به هدر رود. از این رو آن حضرت با وصول نامه های مردم كوفه كه در آنها امام (ع) را، دعوت به كوفه كرده و وعده یاری و حمایت آن حضرت داده بودند به جانب كوفه حركت كرد. كوفه ، ایالت بزرگ و مركز ارتش اسلامی بود. این شهر كه در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده بود، یك شهر لشكر نشین بود و نقش بسیار موثری در سرنوشت كشورهای اسلامی داشت و اگر مردم كوفه در پیمان خود باقی می ماندند احتمالا امام حسین علیه السلام موفق می شد. در آغاز حركت ، عده ای از خویشان و نزدیكان دور او جمع شدند و بنای توصیه و نصیحت را گذاردند تا شاید حسین (ع) را از این كار منصرف كنند. از جمله ابن عباس وقتی كه امام (ع) را در تصمیم خویش استوار یافت به او پیشنهاد كرد: حالا كه قصد عزیمت از مكّه را داری پس به یمن و كوهستانهای اطراف آن برو و آنجا را پناهگاه قرار ده . ولی حسین (ع) آگاهانه تصمیم گرفته است و این سخنان در عزم راسخ او نمی تواند خللی ایجاد كند بنابراین به راه خود ادامه می دهد. در بین راه یكی از امام می پرسد: چرا بیرون آمدی ؟
معنی سخنش این بود كه تو در مدینه جای امنی داشتی آنجا در حرم جدت كنار قبر پیغمبر كسی معترض نمی شد. یا در مكّه می ماندی كنار بیت اللّه الحرام ، اكنون كه بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد كردی! امام (ع) در جواب فرمود: اشتباه می كنی ، من اگر در سوراخ یك حیوان هم پنهان شوم ، آنها مرا رها نخواهند كرد، تا این خون را از قلب من بیرون بریزند، اختلاف من با آنها اختلاف آشتی پذیری نیست آنها از من چیزی می خواهند كه من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم من هم چیزی می خواهم كه آنها به هیچ وجه قبول نمی كنند. قافله امام به سر حد كوفه می رسد در این هنگام با لشكر حر مواجه می گردد، حسین علیه السلام در اینجا خطاب به مردم كوفه می فرماید: شما مرا دعوت كردید، و من هم اجابت كردم ، اما اگر منصرف شدید و نمی خواهید بر می گردم . البته این معنایش این نیست كه برمی گردم و با یزید بیعت می كنم و از تمام حرفهایی كه در باب امر به معروف و نهی از منكر شیوع فسادها و وظیفه مسلمانان ، در این شرایط گفته ام ، صرف نظر می كنم ، بیعت كرده و در خانه خدا می نشینم و سكوت می كنم ! خیر، من این حكومت را صالح نمی دانم و برای خود وظیفه ای قائل هستم . شما مردم كوفه مرا دعوت كردید گفتید: ای حسین ! تو را در هدفی كه داری یاری می دهیم ، اگر بیعت نمی كنی ، نكن . تو به عنوان امر به معروف و نهی از منكر اعتراض داری ، از اینرو قیام كرده ای ، ما تو را یاری می كنیم من هم آمده ام سراغ كسانی كه به من وعده یاری داده اند، حالا می گویید: مردم كوفه به وعده خودشان عمل نمی كنند بسیار خوب ! ما هم به كوفه نمی رویم ، برمی گردیم به جایی كه مركز اصلی خودمان است . به مدینه یا به حجاز یا به مكّه می رویم تا خدا چه خواهد؟ بخر حال ما بیعت نمی كنیم ولو بر سر بیعت كردن كشته شویم.
حکايت ها و هدايت ها/ محمد جواد صاحبي

[+] نوشته شده توسط محمود ز در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, در ساعت 11:46 | |
اس ام اس ماه محرم و عزاداری امام حسین (ع)

 

فرا رسیدن ماه عزای حسینی را به شما تسلیت و تعزیت عرض می کنیم

خیز و جامه نیلی کن، روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
ماه خون گواه آمد جوش اشک و آه آمد
رایت سیاه آمد کربلا مجسم شد


فرا رسیدن ماه پیروزی خون بر شمشیر  تسلیت باد


عجیب حکایتی است! "عزیز" ترین ها - حسین(ع) و یوسف(ع)  از "گودال" و "چاه" به آسمان عزت رسیده اند.  (دکتر سنگری)

****************************************************************************

محرم آمد و دل می ‎تپد برای حسیـن
شعار بزم سخن، نام دلگشای حسین
عروج پاک حسیــن است افتخار زمان

و جادوانه‎ ترین عشق با ندای حسین

***************************************************************************

در دايره ي عشق گرفتار حسينم

 

عاشق شده ي چرخش پرگار حسينم

 

فرياد زند چاك گريبان جنونم

 

ديوانه ي زنجيري بازار حسينم

****************************************************************************

تـا هست جهــان شـور محــرم باقیست
این جلوه ی جان در همه عالـم باقیست
از نـالـه ی نـیـنــوای یـاران حسـیـن
همواره به لب زمـزمه ی غم باقیست
/ التماس دعا /

***************************************************************************

فقير روي حسينم كه قبله ام عشق است

 

گداي كوي حسينم كه قبله ام عشق است

 

به لطف دوست منم از تبار احبابش

 

محب كوي حسينم كه قبله ام عشق است

**************************************************************************

ای که نام تو شهید الشهداست

 

تو حسینی و مرامت زیباست

 

به همه گفته ام و می گویم

 

صاحب بی کفن من آقاست

**************************************************************************

آقا بيا كه ما ز غمت گريه مي كنيم

 

ماه عزاست بر حرمت گريه مي كنيم

 

شكر خدا كه دل به عزا خانه بار يافت

 

ماه بكاست ما به غمت گريه مي كنيم

*****************************************************************************

ما اشك را ز پاكي مادر گرفته ايم

 

اين زندگي ز چشمه ي كوثر گرفته ايم

 

اشك غم حسين بود خود بهشت ساز

 

ما از بهشت هديه فراتر گرفته ايم

*****************************************************************************

ما مصيبت زده ي كرب وبلاييم حسين

 

بال وپر سوخته ي آل عباييم حسين

 

بسكه خون دل از اين ديده ز غمهاي تو رفت

 

همنشين لب درياي بكاييم حسين

****************************************************************************

 امام حسین (ع):
ای مردم! در تحصیل ارزش های انسانی رقابت کنید
و در بدست اوردن گنجینه های پر ارزش معنوی از همدیگر پیشی بگیرید.
...
عزاداریتان قبول و التماس دعا

 

[+] نوشته شده توسط محمود ز در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, در ساعت 11:44 | |
غروب جمعه بی تو

........غروب جمعه بی تو.......... دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است کی عید می رسد که تکانی دهم به خویش هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است شب ها به دور شمع کسی چرخ می خورد پروانه ای که دل به دل یار بسته است از تو همیشه حرف زدن کار مشکلی ست در می زنیم وخانه ی گفتار بسته است باید به دست شعر نمی دادم عشق را حتی زبان ساده ی اشعار بسته است وقتی غروب جمعه رسد بی تو آفتاب انگار بر گلوی خودش دار بسته است می ترسم آخرش تو نیایی و پر کنند در شهر : عاشقی زجهان بار بسته است

[+] نوشته شده توسط محمود ز در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, در ساعت 11:43 | |
انتظار

دیریست که ما منتظر روی تو هستیم ما بند نجابت به تن اسم تو بستیم دیریست که دلداده ما خانه نشین است جای قدمش بوسه به صد چاک زمین است پلک دلم امشب به نبودت پر درد است این فصل کبود از غم هجران تو سرد است ای ساقی دلهای جهان مست نگاهت این ماه فرومانده ز چشمان سیاهت دیریست که ما منتظر و خانه بدوشیم وقتی که قمر نیست همه تا رو خموشیم ای صاحب این ثانیه ها پس تو کجایی فهمیده ام این جمعه گذشت و نمی یایی دیریست که در جمعه همه مست غروییم از ناله پریم وغزل سنگ و رسوبیم

[+] نوشته شده توسط محمود ز در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, در ساعت 11:42 | |
صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 28 صفحه بعد

درباره وبلاگ

با سلام خدمت شما بازدیدكننده گرامی ، به این وبلاگ خوش آمدید . لطفا برای هرچه بهتر شدن مطالب این وبلاگ ، ما را از نظرات و پیشنهادات خود آگاه سازید و به ما در بهتر شدن كیفیت مطالب وبلاگ یاری رسانید .
آرشيو
هفته سوم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته چهارم دی 1391
هفته سوم دی 1391
هفته دوم دی 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته چهارم دی 1391
هفته چهارم بهمن 1391
هفته چهارم دی 1391
هفته سوم دی 1391
هفته چهارم بهمن 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته سوم دی 1391
هفته دوم دی 1391
هفته چهارم بهمن 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته سوم دی 1391
هفته دوم دی 1391
هفته چهارم بهمن 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته سوم دی 1391
هفته دوم دی 1391
هفته چهارم بهمن 1390
هفته سوم بهمن 1390
هفته دوم بهمن 1390
هفته اول بهمن 1390
هفته چهارم دی 1390
هفته سوم دی 1390
هفته دوم دی 1390
هفته چهارم بهمن 1390
هفته سوم بهمن 1390
هفته دوم بهمن 1390
هفته اول بهمن 1390
هفته چهارم دی 1390
هفته سوم دی 1390
هفته دوم دی 1390
هفته سوم دی 1390
هفته دوم دی 1390
آمار
روز بخير كاربر مهمان!
آمار بازديدها:
افراد آنلاين:
تعداد بازديدها:

مدير سایت :
محمود ز
لينكستان
**جوک،طنز،اس ام اس ، معما..**
هک و ساخت ویروس
دوستانه
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عمومی و آدرس kavirtaksetarekhoor.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com


لينكدوني

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
مستر قلیون

آرشيو پيوندهاي روزانه


CopyRight| 2009 , kavirtaksetarekhoor.LoxBlog.com , All Rights Reserved
Powered By Blogfa | Template By: LoxBlog.Com